چیزی به نام انسانیت


موضوعات مرتبط: عکس نوشته ها ، نکته های مفهومی ، ،
برچسب‌ها:

چهار شنبه 23 مهر 1393برچسب:ترس از مرگ,قبر,زنده,درون,انسانیت,کمک,, | 15:13 | Morteza |

وقتی قرار است با هم زندگی کنیم ،

باید برای آرامش هم تلاش کنیم.


موضوعات مرتبط: نوشته ها ، ، عکس نوشته ها ، نکته های مفهومی ، ،
برچسب‌ها:

سه شنبه 18 شهريور 1393برچسب:کمک,هم نوع دوستی,زیبا,کمک به هم نوع,, | 23:4 | Morteza |

تنهای تنها بود.

هیچ کس به غیر از اون خونه نبود خیلی گرسنه بود و هوار راه انداخت.

هیچ کس به دادش نرسید تا اینکه یکی از همسایه ها دلش سوخت و از بالای دیوار بهش غذا داد.

وقتی غذا رو خورد دیگه ساکت شده بود ، اونقدر که وقتی رفتیم خونه ، هر چقدر صدایش کردیم هم جواب نداد.

فکر کردیم خوابیده.وقتی رفتیم نزدیکش دیدیم خوابیده البته برای همیشه.

آخه مگه یه سگ چه گناهی داشت که غذای مسموم بهش دادن.


موضوعات مرتبط: نوشته ها ، داستان های کوتاه ، ،
برچسب‌ها:

امروز از پشت سر صدایی مرا به ایستادن وا میداشت،پیرزنی کمک می خواست

به عقب برگشتم دستانش میلرزید امّا صدای رسایی داشت می خواست زنبیلش را برایش بیاورم

امّا من پیر زن را به امان خدا رها کردم و گفتم عجله دارم و دیرم شده .

لبخند پیرزن روی صورتش ماسید امّا دستان دیگری به کمک او آمدند ،

استادم بود ...

همان استادی که برای رسیدن به کلاسش عجله داشتم

و من در زیر نگاه های استاد ذره ذره آب شدم تا دیگر دل هیچ بنده ای را نشکنم .


موضوعات مرتبط: نوشته ها ، داستان های کوتاه ، ،
برچسب‌ها:

پسرم،چگونه میتوانم کمکت کنم ببینی؟

بیا تو را روی دوشم بنشانم.

آنوقت دور تر از من میبینی.

آنوقت به جای هر دومان میبینی.

حالا تو به من بگو چه میبینی؟


موضوعات مرتبط: ، ،
برچسب‌ها:

پنج شنبه 17 مرداد 1392برچسب:پسر,کور,کمک,دور تر,هر دو,دیدن,, | 22:39 | Morteza |
صفحه قبل 1 2 3 4 5 ... 20 صفحه بعد