مسخره کردن بهلول

شخصي که مي خواست بهلول را مسخره کند به او گفت :
ديروز از دور تو را ديدم که نشسته ا ي، فکر کردم الاغي است که در کوچه نشسته!
بهلول فوراً جواب داد:منهم که از دور تو را ديدم فکر کردم آدمي به طرف من مي آيد.


موضوعات مرتبط: نوشته ها ، داستان های کوتاه ، ،
برچسب‌ها:

دو شنبه 29 دی 1393برچسب:بهلول,مسخره کردن,تمسخر,توهین,, | 16:51 | Morteza |

ده پند یک پدر به فرزندش :

 

منتظر باش – متوقف نباش

تأمل کن – معطل نباش

ساده باش – ساده لوح نباش

بگو آره – نگو حتما

بگو برات می مونم – نگو برات می میرم

جسور باش – گستاخ نباش

سر سخت باش – لجباز نباش

شتاب کن – شتاب زده نباش

بگو نه – نگو هرگز


موضوعات مرتبط: نوشته ها ، داستان های کوتاه ، ،
برچسب‌ها:

شنبه 27 دی 1393برچسب:پند,نصیحت,پدر و فرزند,بچه,, | 13:54 | Morteza |


موضوعات مرتبط: عکس نوشته ها ، نکته های مفهومی ، ،
برچسب‌ها:

پنج شنبه 25 دی 1393برچسب:ارزشمند,کامل,نکته,تنبیه,انتقام,, | 20:27 | Morteza |


موضوعات مرتبط: عکس نوشته ها ، نکته های مفهومی ، ،
برچسب‌ها:

چهار شنبه 24 دی 1393برچسب:تاوان,پله,پیشرفت,شکست,پیروزی,, | 17:43 | Morteza |


موضوعات مرتبط: تصاویر ، جالب و خنده دار ، ،
برچسب‌ها:

سه شنبه 23 دی 1393برچسب:ترول,استاد,دانشگاه,خنده دار,دانشجو,درس,آخر ترم,توضیح,, | 23:34 | Morteza |


موضوعات مرتبط: تصاویر ، کاریکاتور ، ،
برچسب‌ها:

یک شنبه 21 دی 1393برچسب:خودکشی,سیگار,تنهایی,غم , غصه,کاریکاتور,, | 12:1 | Morteza |

دوباره پر شده از عطر گیسویت شبستانم
دوباره عطر گیسویت؛ چقدر امشب پریشانم

 کنارت چای می نوشم به قدر یک غزل خواندن
به قدری که نفس تازه کنم؛ خیلی نمی مانم

کتاب کهنه ای هستم پر از اندوه یا شاید
درختی خسته در اعماق جنگل های گیلانم

رها، بی شیله پیله، روستایی، ساده ی ساده
دوبیتی های باباطاهرم عریان عریانم

 شبی می خواستم شعری بگویم ناگهان در باد
صدای حمله ی چنگیزخان آمد؛ نمی دانم -

 چه شد اما زمین خوردم میان خاک و خون؛ دیدم
در آتش خانه ام می سوخت؛ گفتم آه...دیوانم...

 چنان با خاک یکسان کرد از تبریز تا بم را
زمان لرزید از بالای میز افتاد لیوانم

 من آن شاهم که پیش چشم من در کاخ، یک بانو
پی تحریم تنباکو شکسته تُنگ قلیانم

فراوان داغ دیدن ها؛ به مسلخ سر بریدن ها
حجاب از سر کشیدن ها؛ از این غم ها فراوانم

شمال و درد کوچک خان؛ جنوب و زخم دلواری
به سینه داغ دار کشته ی حمام کاشانم

 سکوت من پر از فریاد یعنی جامع اضداد
منم من اخم سعدآباد و لبخند جمارانم

من آن خاکم که همواره در اوج آسمان هستم
پر از عباس بابایی پر از عباس دورانم

 گرفته شعله با خون جوانانم حنابندان
که تهران تر شود تهران؛ من آبادان ویرانم

 صلات ظهر تابستان، من و بوشهر و خوزستان
تو را لب تشنه ایم از جان، کمی باران بنوشانم

 سراغت را من از عیسی گرفتم باز کن در را
منم من روزبه، اما پس از این با تو سلمانم

شکوه تخت جمشید اشک شد از چشم من افتاد
از آن وقتی که خاک پای سلطان خراسانم

اگر سلطان تویی دیگر ابایی نیست می گویم
که من یک شاعر درباری ام مداح سلطانم

 

سید حمیدرضا برقعی

 


موضوعات مرتبط: شعر ، ،
برچسب‌ها:

پنج شنبه 18 دی 1393برچسب:سید حمیدرضا برقعی,شعر ملی میهنی,تاریخ,ایران,شعر اعتراضی,, | 17:54 | Morteza |

فقط آرزوی روز خوب مهم نیست ، باید آن روز را ساخت ...

با فرار کردن فقط ضعف خود را اثبات میکنید


موضوعات مرتبط: نوشته ها ، قصار کلمات ، ،
برچسب‌ها:

سه شنبه 9 دی 1393برچسب:روز خوب,شعر,,قیصر امین پور,سکوت,فرار از خود,, | 14:48 | Morteza |

به راهی برو که روندگان آن کم اند ...


موضوعات مرتبط: نوشته ها ، قصار کلمات ، ،
برچسب‌ها:

شنبه 6 دی 1393برچسب:شلوغ,تنها,خاص,نو آوری,کلمات قصار,, | 21:52 | Morteza |
سه شنبه 2 دی 1393برچسب:بانو,زن,حجاب,دریا,ضزیح,موج,, | 15:24 | Morteza |