دلتنگم و با هیچکسم میل سخن نیست

کس در همه آفاق به دلتنگی من نیست

 

گلگشت چمن با دل آسوده توان کرد

آزرده دلان را سر گلگشت چمن نیست

 

از آتش سودای تو و خار جفایت

آن کیست که با داغ نو و ، ریش کهن نیست

 

بسیار ستمکار و بسی عهد شکن هست

اما به ستمکاری آن عهد شکن نیست

 

در حشر چو بینند بدانند که وحشیست

آنرا که تنی غرقه به خون هست و کفن نیست

 

«وحشی بافقی»


موضوعات مرتبط: شعر ، غزل ، ،
برچسب‌ها:

دو شنبه 20 مهر 1394برچسب:وحشی بافقی,واسوخت,عشق,غزل,شعر,, | 15:3 | Morteza |