نمی بیند کسی سقراط را در ساغرستانها
نمی از آب حیوان نیست در اسکندرستانها
چه اعجازی ست در سوز نفس های تو ای زاهد
که گل کرده ریا از خشک چوب منبرستانها
خلیل الله می جویم در این بت خانه ها اما
یکی بودا نمی روید از این نیلوفرستانها
کجا شد شور و حال بشنوازنی های مولانا
صدای ناله نی آب شد در شکرستانها
مگر در حله معنا بپیچی ای زبان سرخ
زبان بازی مکن در سرسرای خنجرستانها
شهیدان جامه ای از شعله های سرخ پوشیدند
تو دنبال چه می گردی در این خاکسترستانها؟
مرا امشب بجوشان، شک مکن، در شیشه کن، بشکن
به دنبال خدایی تازه ام در باورستانها
«علیرضا غزوه»
موضوعات مرتبط: شعر ، ،
برچسبها:
.: Weblog Themes By Pichak :.