پسر خاله

پسرخاله : اون پوست شکلاتارو بده به من

شهاب حسینی : پوست شکلات میخوای واسه چی؟

پسرخاله : یه پیرزنه هست پاهاش درد میکنه فقیرم هست...

شهاب حسینی : خب؟

پسرخاله : بعضی وقتا میرم بهش کمک میکنم خونشو تمیز میکنم و بعضی کارای دیگه...

شهاب حسینی : آهان.....بعدش؟؟؟؟؟؟

پسرخاله : هیچی همیشه بهم میگه بردار از اون شکلاتا بخور منم چون کُـلَن چند تا دونه شکلات داره نمیخورم و واسه اینکه ناراحت نشه این

پوست شکلاتارو بهش نشون میدم


موضوعات مرتبط: نوشته ها ، دیالوگ های ماندگار ، ،
برچسب‌ها:

جمعه 27 تير 1393برچسب:دیالوگ,پسر خاله,شهاب حسینی,کلاه قرمزی,سینما,, | 22:41 | Morteza |

  قاضی: اسم؟
  برشت: شما خودتون می دونین
  قاضی: می‌دونیم اما شما خودت باید بگی.
  برشت: خب. من رو به خاطر برتولت برشت بودن محاکمه می‌کنین. دیگه چرا باید اسمم   رو بگم؟
  قاضی: با این حال باید اسمتون رو بگین. اسم؟
  برشت: من که گفتم. برشت هستم.
  قاضی: ازدواج کرده اید؟
  برشت : بعله
 
  قاضی: با چه کسی؟
  برشت: با یک زن
 
  خنده حضار در دادگاه
 
  قاضی: شما دادگاه رو مسخره می‌کنید؟
  برشت: نه این طور نیست.
  قاضی: پس چرا می‌گویید با یک زن ازدواج کرده‌اید؟
  برشت: چون واقعا با یک زن ازدواج کرده‌ام!
  قاضی: کسی را دیده‌اید با یک مرد ازدواج کند؟
  برشت: بعله!
  قاضی: چه کسی؟
  برشت: همسر من. او با یک مرد ازدواج کرده است .
  خنده حضار در دادگاه

(کوله وامپه) برتولت برشت 1932


موضوعات مرتبط: دیالوگ های ماندگار ، ،
برچسب‌ها:

صفحه قبل 1 2 3 4 5 ... 20 صفحه بعد