زمانی، هنگامی که داشتم یکی از خویشتن های مرده ام را به خاک می سپردم، گورکن پیش آمد و به من گفت: «از میان همه ی کسانی که به اینجا می آیند من تنها تو را دوست دارم.»
گفتم: «تو بی اندازه لطف داری، ولی برای چه مرا دوست داری؟»
گفت: «برای آنکه همه گریان می آیند و گریان می روند _ تنها تویی که خندان می آیی و خندان می روی.»
جبران خلیل جبران، کتاب دیوانه
نظرات شما عزیزان:
موضوعات مرتبط: نوشته ها ، داستان های کوتاه ، ،
برچسبها:
پنج شنبه 5 شهريور 1394برچسب:جبران خلیل جبران,داستان کوتاه,گورکن,خندان,گریان,مرگ,, | 16:57 | Morteza |
.: Weblog Themes By Pichak :.